جدول جو
جدول جو

معنی هلی چشمه - جستجوی لغت در جدول جو

هلی چشمه
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِ هَِ چَمَ)
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. در 64هزارگزی خاور فهلیان و خاور کوه طویله واقع است، 191 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی کشاورزی و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ چَ مَ)
در تویسرکان چشمه ساری است که در دامنۀ کوه کوبره و بالای کشانی واقع است. از این چشمه ها آب سرازیر میشود و رود بسیار عظیمی تشکیل میدهد که از زیر آبادی کشانی جاری میشود و اراضی این آبادی را مشروب میکند و از آنجا سرازیر میشود بسنجوران و از آنجا به آرزوج و کم کم زیادتی آن بجائی میرسد که عبور از آن رود دشوار میگردد. این کوه از حیث آب و هوا بسیار خوب است و متصل به کوه الوند میباشد. رود حاصل از این کوه که موسوم به کرزان است بعد از آنکه چند آبادی را مشروب کرد به صحرای خزل رسیده به رود گاماسب میریزد. (مرآت البلدان ج 3044)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ چِ شُ)
خواجه علی چشمی، ، ملقّب به شمس الدین. وی ششمین تن از امرای سربداری بود که از سال 749 تا 753 هجری قمری حکومت می کرد و به فراست و دانایی و کفایت شهره بود. او پس از قتل امیر مسعود رئیس واقعی سربداران به شمار می رفت و در سال 749 هجری قمری خواجه شمس الدین فضل الله زمام امور سربداران را به وی سپرد. خواجه علی چشمی با طغاتیمور صلح کرد و ولایاتی را که امیرمسعود از او گرفته بود به وی مسترد داشت. خواجه شمس الدین عاملی داشت به نام حیدرقصاب که محکوم به پرداخت مبلغی از بابت بقایای خود شد و چون خواجه مبلغ مزبور را به درشتی از وی مطالبه کرد، حیدر به تحریک خواجه یحیی که از مقربان امیر مسعود بود، در سال 753 هجری قمری خواجه شمس الدین را به قتل رسانید. (از تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 473) (طبقات سلاطین اسلام ص 224). و رجوع به معجم الانساب زامباور ص 381 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ / لِ چَ مَ / مِ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد که در 42هزارگزی شمال باختری فریمان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 44 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ چِ مَ)
دهی است از بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد که 80 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات و کاردستی زنان ده جاجیم بافی و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ / چِ مَ / مِ)
آنچه دارای هفت سوراخ باشد:
چه باید در این هفت چشمه خراس
زبهر جوی چند بردن سپاس.
نظامی.
- کمر هفت چشمه:
تاج بر فرق سر نهادندش
کمر هفت چشمه دادندش.
نظامی.
کمر هفت چشمه در بربست
بر سر تخت هفت پایه نشست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ چَ مَ)
دهی است جزء دهستان تیمور بخش حومه شهرستان محلات واقع در 28هزارگزی جنوب خاور محلات و در 18هزارگزی جنوب راه شوسۀدلیجان به محلات. هوای آن سرد و دارای 220 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. مزارع حیدرآباد، قره گل، کندنو و گل چشمه پائین جزء این ده است. راه آن مالرو است و از طریق تیمور ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، واقع در 65000گزی شمال خاوری گنبدقابوس و 12000گزی جنوب راه فرعی مراوه تپه، با 540 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دارای هفت چشمه. یا کمر (بند) هفت چشمه. کمربندی که دارای هفت عدد گوهرباشد: (تاج برفرق سرنهادندش کمرهفت چشمه دادندش) (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در نزدیکی روستای زانوس چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی